مدت زیادی بود که چایی رو با گل محمدی و هل دم میکردم و سرانه ماهانه مصرف نبات رو به 60 شاخه رسونده بودم!
هنوزم همونجوری چایی رو فقط با گل محمدی و هل دم میکنم، اما سرانه مصرف نبات رسیده به صفر :(
همیشه دوتا لیوان چایی میریختم! دو تا لیوان با یه قندون که پر از نقل با طعم گلابه.
میشستم کنار هال و نیم ساعتی با خودم خصوصی صحبت میکردم.
خیلی وقت بود که با خودم دونفره خلوت نکرده بودم که امروز دوباره، چای با گل محمدی و هل دم کردم و دولیوان ریختم و با دوتا نبات.
استاده میگفت:" کسی نباشه تو خونه، خودت که هستی!" دلش خوش بود اونم -_-
اصلا غروبی که با چایی و نبات نگذره تباه میشه ! فرقی نمیکنه چه موقعی از سال باشه.من دم غروب باید چاییمو بخورم.
- یادمه اون دو هفته ای که خوابگاه بودم همه از شدت چایی خوردنم تعجب کرده بودن.
هم اتاقی خیلی ادعاش میشد که چای خوره و روزی n لیوان رو حتما باید بخوره.
بعد 2-3 روز اعتراف کرد که اگر جای من بود اوردوز می کرد! :))
صبح قبل بیدار شدنس دولیوان میخوردم، تا اون حاضر میشد که بریم سر کلاس یکی دیگه. بین کلاسا تریا چایی میخوردم و برمی گشتم اتاق بعد ناهار هم یکی میخوردم. میخوابیدم و بیدار میشم یکی دولیوان دیگه و قبل هم خواب هم یکی.
میگفت دلت به حال خودت نمیسوزه به حال اونم چای ساز بسوزه!-
خلاصه غروب پاییزو فقط با دولیوان چای داغ با عطر گل محمدی و هل میشه گذروند :)
درباره این سایت