بسم الله 

چقدر خوبه وقتی همه چیز خوبه :) و هیچ چیزی نمیتونه رو این حس عالی اثر بذاره. 

مشاورم ( من معتقدم حتما نباید آدم مشکلی داشته باشه تا بره پیش مشاور، بلکه میشه ازش برای بهتر شدن شرایط - از خوب به عالی- کمک گرفت) میگه: ذهنت اونقدر باز باشه که اگر کسی اومد و اعتقاداتت رو با منطق رد کرد قبول کنی اما اگر نتونست اون اعتقاد ریشش قوی تر بشه !

شاید تا الان نسبت به بعضی اعتقادات(حتی اشخاص) تعصب خاصی داشتم که خودم نمیتونستم حتی ازشون دفاع کنم اما الان نیاز پیدا کردم برم مطالعه کنم الکی بر فنا نرن -_- (بیشتر اون اشخاص) 

مثلا بت های ی ساخته شده تو ذهنم و . 

+فردا هم مدارس تعطیل شد و آسمون هر روز داره آبی تر میشه و دلیل تعطیلی قطعا آلودگی هوا نیست!

محمد جواد که از مشق نوشتن حسابی فراری شده بود امروز میگفت تو خونه حوصلم سر رفته فردا هرجور شده میرم مدرسه :-/ 

+ یادمه سال سوم یا چهارم دبستان بودیم که سرمای خیلی شدید اومد و موندگار شد. 

چند شبانه روز برف خیلی شدیدی اومد که شاید بیشتر از نیم متر(خارج شهر) میشد و ۲ هفته تمام شهر یخبندون بود و تقریبا هیچ مغازه ای باز نمیشد . تمام این دوهفته تعطیل بودیم و حتی نمیتونستیم از خونه بیرون بریم . 

گاز شهرمون از ترکمنستان وارد میشد و به علت شیطنت ترکمن ها اونم قطع کردن 

یه چراغ نفتی میذاشتیم وسط هال و همه زندگیمون همون شده بود. اگر ازش جدا میشدیم قندیل میبستیم

یه چراغ نفتی هم تو یکی از اتاقا برای شب خوابیدن که اصلا کارایی نداشت تو اون سرما. 

بابام مجبور بود بره سر‌کار و من اون زمان برخلاف الان جثه خیلی نحیفی داشتم (استخونی بود با یک لایه پوست بدون چربی!) شال و کلاه میکردم و با یه گالن ۱۰ لیتری(۲۰ لیتری رو زورم نمیرسید!) میرفتم تو صف نفت!(شعبه اقای حسین زاده!) این اقای حسین زاده یه مغازه پلاستیک فروشی هم داشت که اون ایام اونقدر چراغ نفتی و گالن نفت و تلمبه و متعلقات فروخت که بعدش یه ماشین گرفت(فکر کنم اون موقع تازه ال۹۰ اومده بود اما پراید گرفت :)) ) 

خلاصه ۱۰ لیتر نفتو کشون کشون پیاده تا خونه میاوردم و چراغ نفتیو میذاشتم جلو تلویزیون و با چند تا پتو میخوابیدم. 

اون چراغ نفتی هم وسیله گرمایشیمون شده بود و هم اجاق گاز!(پیک نیک تو خونه خطرناک بود) تا همین یکی دوسال پیش گوشه انباری افتاده بود . مخزنش قرمز بود با میله های بلند سیاه(همون مشکی)!

بچه های این دوره زمونه برف که نمیبینن لا اقل به بهونه آلودگی تعطیلشون میکنن!

+ از کجا شروع کردم و به کجا رسیدم ! شاید به خاطر اینکه خاطره ای بود با حس خوب که ته ذهنم سو سو میزد و کم کم داشت به فراموشی سپرده میشد 

 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

دکتر آنلاین عشق آموزش برنامه نويسي رسا دکل|نصاب دکل|دکل مهاری|فروش دکل|دکل|نصب دکل|نصاب دکل مهاری|متعلقات دکل خرید از گناوه دانلود آهنگ و فیلم , سریال مشاوره تحصیلی و ثبت نام مدارس شاهد تمامی مقاطع طراحی مدرن اتومبیل چهره ها